دکتر مجتبی مقصودی

دانشیار رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی


دانشیار رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پژوهشنامه علوم سیاسی (علمی ـ پژوهشی)، سال دوم، شماره 7، تابستان 1386: 112 - 97                                                                                                                                                                                     مجتبی مقصودی و سید مرتضی فتاحی            چکیده:   در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی ایران که مهم‌ترین هدف آن بررسی رابطه دولت و جامعه است، عمدتاً از چه روش‌هایی استفاده شده است؟ هدف مقاله حاضر بررسی و نقد پاسخ‌هایی است که دکتر امیرمحمد حاجی‌یوسفی در مقاله خود با عنوان «گونه‌شناسی روش‌های مطالعه جامعه‌شناسی سیاسی ایران»(1) به سؤال مذکور داده است؛ هرچند موضع جستار حاضر صرفاً در نقد یک مقاله خلاصه نمی‌شود. حاجی یوسفی در مقاله خود خاطرنشان نموده است که در مطالعه جامعه‌شناسی سیاسی ایران عمدتاً از چهار روش و رهیافت(2) فرهنگ سیاسی و نخبه‌گرایی، تحلیل طبقاتی، اقتصاد سیاسی و تحلیل گفتمانی استفاده شده است. نویسندگان مقاله حاضر ضمن ارائه تصویری کلی از مقاله حاجی‌یوسفی، ضرورت بسط دامنه گونه‌شناسی چهارگانه وی به سایر آثار جامعه‌شناسی سیاسی ایران را مورد تأکید قرار داده‌اند. نتیجه چنین اقدامی متضمن افزودن سه رهیافت دیگر به گونه‌شناسی مذکور است: رهیافت توصیفی ـ تاریخی، رهیافت تحلیلی ـ تبیینی و رهیافت جنبش‌های اجتماعی. بازبینی واژه‌شناختی مفاهیمی نظیر هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی و تنظیم مزر مفاهیمی همچون «روش» و «رهیافت» نیز در اثنای نقد محتوایی مقاله مذکور به انجام رسیده است.واژگان کلیدی: جامعه‌شناسی سیاسی ایران، رهیافت توصیفی ـ تاریخی، رهیافت تحلیلی ـ تبیینی، رهیافت جنبش‌های اجتماعی، روش استقرایی. مقدمهاز زمانی که افلاطون معرفت (اپیستمه) و گمان و ظن (دوکسا) را از هم تفکیک نمود، بشر دریافت که گونه‌شناسی نوعی شیوة کار مقدماتی و حتی آغازگر دانش به‌حساب می‌آید. به بیان دیگر، چه تفکر به نحو تلویحی یا ناخودآگاهانه از نوعی گونه‌شناسی آغاز کند و چه در طی نشو و نمای خود به ابداع نوعی گونه‌شناسی بپردازد و چه در آخرین مرحله به آن رهنمون شود، چنین شیوة کاری نه‌تنها اجتناب‌ناپذیر بلکه طبیعی و لازمه هر نوع تجزیه و تحلیلی محسوب می‌شود.تا پیش از ظهور علم به مفهوم Science در قرن نوزدهم، گونه‌شناسی در دو حوزه اصلی فلسفه یعنی هستی‌شناسی و شناخت‌شناسی به پیشرفت‌های بزرگی نائل آمد. اما شاید نقطه اوج پویش‌های گونه‌شناسانه بشر هنگامی مطرح شد که اگوست کنت، روش مشاهده و آزمایش را محور اصلی دسته‌بندی انواع «روش‌های معرفت» تلقی نمود. از آن زمان تاکنون، چالش‌هایی که در قبال گونه‌شناسی روش ـ محور کنت مطرح شد از یک سو سبب تعمیق سنخ‌شناسی در عرصه روش‌شناسی گردید و از دیگر سو خود سبب خلق شیوه‌های نوینی شد که روش‌شناسی را نیازمند تغییر و صورت‌بندی گونه‌شناسی‌های جدید در این زمینه نمود. «گونه‌شناسی روش‌های مطالعه جامعه‌شناسی سیاسی ایران» در ابتدا به‌نظر پاسخی به نیاز‌های جدید حوزه روش‌شناسی در قالب گونه‌شناسی تلقی می‌شود اما ظاهراً در چرخش عمده‌ای به سمت روش‌های مطالعه و گونه‌شناسی رهیافت‌های جامعه‌شناسی سیاسی ایران، گام برمی‌دارد. طبعاً کارویژه هر گونه‌شناسی، سازماندهی و پرهیز از آشفتگی روایی قلمداد می‌شود. شاید عبارت اخیر، در بستر ملاحظه «رهیافت‌های» اندیشمندان جامعه‌شناسی سیاسی ایران مفهوم روشن‌تری به خود بگیرد؛ بدین معنا که رهیافت‌های اندیشمندان مذکور، در غیاب یک گونه‌شناسی جامع در اثنای بررسی تحولات جامعه‌شناختی ایران، همواره روایت‌های منحصربه‌فرد تصور شده‌اند که به‌رغم فراوانی در تعداد، کمتر در ذیل گونه‌شناسی موجزی گرد آمده‌اند؛ بدین ترتیب، تحلیل آثار مزبور از چشم‌اندازی کلی، به‌شدت دشوار می‌شوند. بخش عمده‌ای از اهمیت مقاله نویسنده نیز از همین نکته نشئت می‌گیرد.علاوه ‌بر این، جایگاه شامخ علمی نویسنده و اشراف وی نسبت به مباحث و مسائل جامعه‌شناسی سیاسی ایران و روش‌شناسی در علم سیاست، اهمیت معرفی و نقد مقالة مذکور را دوچندان می‌سازد. اخذ دکترای علوم سیاسی و روابط بین‌الملل از دانشگاه کارلتون کانادا و دانشیاری علوم سیاسی و روابط بین‌الملل در دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و سابقه تدریس دروس این دو رشته از سال 1374، متضمن تأیید نکته نخست است.در وهله دوم فراوانی قابل ملاحظه آثاری با موضوع مسائل ایران ـ به‌ویژه دولت رانتیر ـ در میان بیش از صد اثری که توسط نویسنده به چاپ رسیده است و نیز ترجمه کتابی به قلم دیوید مارش وجری استوکر با عنوان روش و نظریه در علوم سیاسی ـ که در زمستان 1384 با شمارگان 3000 جلد برای دومین بار به چاپ رسید ـ حاکی ازتسلط قابل ملاحظه علمی نویسنده در دو حوزه اصلی مورد بحث مقاله است.(3)تکثر روش‌های مطالعه سیاست و صورت‌بندی گونه‌های غالب به‌نظر می‌رسد که جوهره و محتوای اصلی مقاله، ناظر بر ارائه واقعیت متکثر روش‌های مطالعه سیاست از یک سو و ارائه گونه‌های غالب مطالعه جامعه‌شناسی سیاسی ایران از سوی دیگر باشد؛ اما به‌رغم ارائه دو نکته اخیر به شکل منظومه‌هایی دور از هم، نویسنده به‌هم‌پیوستگی شیوایی میان آنها در اثنای نگارش اثر برقرار نموده است. به‌عبارت بهتر، نزد نویسنده استدلال وجود گونه‌های غالب مطالعه جامعه‌شناسی سیاسی ایران که متضمن طرح یک گونه‌شناسی نسبتاً جامع است، از مسیر واقعیت وجود رهیافت‌های متکثری نظیر سنت‌گرایی، رفتار‌گرایی، فرا رفتارگرایی و نیز رهیافت‌های هنجاری، نهادی، انتخاب عقلایی، فمینیستی و گفتمانی در علوم سیاسی عبور می‌کند.در این راستا، مقاله استدلال مزبور را با ارائه چکیده‌ای از گونه‌شناسی‌های اندیشمندانی نظیر دیوید ایستون، گابریل آلموند، برنارد گرافمن، آندرو هی وود و... درخصوص رهیافت‌های علوم سیاسی پی می‌گیرد و سه عامل را در ایجاد چنین فضای متکثری از رهیافت‌های مطالعاتی علوم سیاسی معرفی می‌کند: در وهله نخست مباحثه بر سر ساختار و کارگزار که سبب دسته‌بندی روش‌شناختی فرد‌گرایی در برابر جمع‌گرایی گردیده است؛ در وهله دوم تأثیر عوامل مادی و معنایی در سیاست که سبب صف‌بندی مکاتب پوزیتیویستی و هرمنوتیکی در برابر هم شده است و در وهله سوم تعریف «سیاست» و «سیاسی» که متضمن شکل‌گیری دو رویکرد «ساحت» (سیاست، فعالیتی منحصر به وجود دولت) و «فرایند» (سیاست، فعالیتی نه منحصربه وجود دولت بلکه ویژه همه جوامع حتی جوامع بدون دولت) بوده است. این مهم به نوبه خود رهیافت‌های محیط زیست‌گرایی، فمینیستی و پسامدرنیستی را در علوم سیاسی به‌همراه آورده است.نویسنده پس از مستحکم ساختن زیربنای استدلال خود در رابطه با تکثر رهیافت‌های علوم سیاسی ـ به شرحی که گذشت ـ بخش تالی استدلال خود را درخصوص گونه‌های غالب روش‌های مطالعه جامعه‌شناسی سیاسی ایران از طریق بررسی مهم‌ترین منابع موجود پی می‌گیرد و با ابداع یک گونه‌شناسی چهارگانه در قالب تحلیل فرهنگ سیاسی و نخبه‌گرایی، تحلیل طبقاتی، اقتصاد سیاسی و تحلیل گفتمانی کار خود را به انجام می‌رساند.به‌نظر نگارنده مقاله آثاری نظیر «بنیان‌های فرهنگی سیاست در ایران» به قلم رضا بهنام، «نخبگان سیاسی ایران» به قلم ماروین زونیس، «عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی ایران» به خامه محمود سریع القلم، در ذیل گونه نخست جای می‌گیرند. کتاب احمد اشرف با عنوان «موانع تاریخی رشد بورژوازی در ایران»، «دیباچه‌ای بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران» به قلم حسین بشیریه در زمره مهم‌ترین آثاری به‌شمار می‌روند که معرف گونه دوم هستند. «اقتصاد سیاسی ایران» تألیف همایون کاتوزیان و کتاب «دولت، نفت و توسعه اقتصادی» به خامه نگارندة مقاله نیز آثاری هستند که جایگاه سوم گونه‌شناسی را به خود اختصاص داده‌اند. درنهایت کتاب‌های «جادوی گفتار» به قلم محمدجواد غلامرضا کاشی، «جامعة امن در گفتمان خاتمی»، نوشته محمدرضا تاجیک و مقاله علی اصغر سلطانی با عنوان «تحلیل گفتمانی شکل‌گیری و تحولات انقلاب اسلامی»، به عقیده نویسنده مهم‌ترین آثار گونة چهارم را نمایندگی می‌کنند.ایجاز در گفتار و روش استقرایینویسنده مطالب مقاله خود را در ذیل محور‌هایی با عنوان «مقدمه»، «روش‌های مختلف مطالعه سیاست» و «مطالعه جامعه‌شناسی سیاسی ایران» ـ که خود چهار عنوان فرعی مشتمل بر: 1ـ تحلیل فرهنگ سیاسی و نخبه‌گرایی؛ 2ـ تحلیل طبقاتی؛ 3ـ تحلیل اقتصاد سیاسی؛ 4ـ تحلیل گفتمانی را دربر گرفته است ـ به‌علاوه «نتیجه‌گیری» و «پی‌نوشت‌ها»، سازماندهی نموده است.یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های مقاله، ایجاز در ارائه مهم‌ترین مباحث در حوزه‌های هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی در علوم سیاسی و نیز طرح نسبت‌سنجی دقیقی از موضوعات علوم سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی است؛ هرچند نباید از ذکر این نکته غفلت نمود که با طرح نحله‌های «اراده‌گرایی»، «جبر‌گرایی» و «راه میانه» در عرصه هستی‌شناختی و مطالعات «ارزش آزاد» یا «ارزش‌بار» در زمینه شناخت‌شناسی، در کنار «فرد‌گرایی روش‌شناختی» و «جمع‌گرایی روش‌شناختی» در حوزه روش‌شناسی از سوی نویسنده، گهگاه مرز حوزه‌هایی که بدین ترتیب از سوی دانشمندان علوم سیاسی از فلسفه برای مطالعه سیاست به‌کار گرفته شده، نادیده گرفته می‌شود. دومین ویژگی مقاله، ناظر بر کاربست روش استقرا در صورت‌بندی گونه‌شناسی روش‌های مطالعه جامعه‌شناسی سیاسی ایران است که در قالب این ویژگی نیز همچنان خصلت ایجاز حفظ شده است.نویسنده در صفحه 105 فصلنامه به‌وضوح از به کارگیری روش مزبور سخن گفته و دستیابی به مهم‌ترین رهیافت‌های جامعه‌شناسی سیاسی ایران را محصول مطالعه آثار اندیشمندان و نویسندگانی می‌داند که فرضیه‌های آنها از زاویه کتاب‌ها و مقالاتشان، به نحو موجزی در مقاله نگارش یافته است؛ گو اینکه تنظیم فهرست جداگانه‌ای از نام جامعه‌شناسان سیاسی ایران در پی‌نوشت شماره 24 به نحو قابل ملاحظه‌ای خصلت استقرایی مقاله را بیش از پیش روشن می‌سازد.مرز مبهم هستی شناسی، شناخت‌شناسی و روش شناسیعلوم سیاسی چه نوع فعالیتی است؟ دانشمندان علوم سیاسی چگونه می‌توانند به شناخت پدیده‌های سیاسی بپردازند؟ آنان با بهره‌گیری از چه روش‌هایی به استدلال در این زمینه می‌پردازند؟ آیا شناخت بی‌طرفانه در علوم سیاسی می‌تواند وجود داشته باشد؟به‌نظر می‌رسد که به تناسب پرسش‌های فلسفی‌ای از این دست درخصوص علوم سیاسی، چهار حوزة فرعی از فلسفه از سوی علوم سیاسی، به‌خدمت گرفته می‌شود: هستی‌شناسی،  شناخت‌شناسی،  روش‌شناسی،  علم و فلسفه اخلاق.  به‌رغم تصویر کلی فوق، به‌نظر می‌رسد مقاله در مسیر ارائه مباحث خود درخصوص هستی‌شناسی و شناخت‌شناسی از صورت‌بندی مفهومی مناسب بازمانده است. به عبارت بهتر این سؤال در ذهن خواننده مقاله شکل می‌گیرد که آیا توصیف از هستی‌شناسی به چیزی که وجود دارد و شناخت‌شناسی به چیزی که قابل شناخت است، از دقت لازم برخوردار است؟ اگرچه نویسنده به نحو مناسبی از ماهیت نظام سیاسی «ماهیت جامعه» و «ماهیت ساختار نظام بین‌الملل» برای شکل بخشیدن به ذهنیت خواننده در رابطه با هستی‌شناسی بهره گرفته است، اما آیا ابتدا ضرورت متنزل ساختن سؤال کلی «چه چیزی وجود دارد؟» به هستی‌شناسی خاص رشته علوم سیاسی ضرورت نداشت؟ به‌عبارت ساده‌تر می‌توان به قول تد بنتون و یان کرایب گفت:«هر رشته، اونتولوژی خاص خود و روش خاص خود را برای فهرست‌نویسی و توصیف و طبقه‌بندی انواع چیزها و روابط یا فرآیندها دارد که آن رشته با آنها سروکار دارد و همین انواع چیزهاست که انتولوژی، مدعی شناساندن آنها به ماست».(4)به این ترتیب به‌نظر می‌رسد سخن گفتن از ساختار و کارگزار در صفحه 98 فصلنامه حالت پرتاب‌شدگی را برای خواننده تداعی می‌کند، درصورتی‌که اشاره به بحث‌های جاری بر سر عناصر تشکیل‌دهندة جهان سیاست و جامعه‌شناسی سیاسی و اینکه آیا جامعه، واقعیتی مستقل است یا اینکه چیزی است از تک‌تک افرادی که آن را تشکیل می‌دهند، اهمیت بسیاری در بحث هستی‌شناسی دارد. در عین حال اینکه چه چیز‌هایی در جهان وجود دارد؟ با پاسخ چهار سنت فلسفی ماتریالیسم، ایدئالیسم، دوآلیسم و آگنوستیسیسم (شکاکیت) مواجه شد که آثار خاص خود را در علوم سیاسی در پی داشته‌اند.این نکته به تعبیر نویسنده بحثی «روشی» نیست؛ بلکه شاید بهتر باشد آنها را واکنشی شناخت‌شناسانه با عنایت به هستی‌شناسی تلقی کرد که دو رهیافت هرمنوتیک و پوزیتیویسم را به‌وجود آورده است.شاید به‌منظور دقیق‌تر ساختن بحث معرفت‌شناسی (پاسخ به این سؤال که آیا یک چیز قابل شناخت است؟) و به‌جای سخن گفتن از مطالعات سیاسی «ارزش‌بار» یا «ارزش آزاد» ـ که به این ترتیب مطالعات سیاسی را به‌جای معرفت‌شناسی به سمت تعامل با فلسفه اخلاق سوق می‌دهد ـ بهتر بود از دو مکتب تجربه‌گرایی و عقل‌گرایی به‌عنوان دو رقیب اصلی در معرفت‌شناسی و تأثیر آنها بر مطالعات علوم سیاسی سخن گفته شود. اگرچه نویسنده مجدداً واکنش روش‌شناختی آنها را در صفحه 98 به‌گونة درستی صورت‌بندی نموده است؛ نمودار ذیل(5) احتمالاً می‌تواند در این رابطه وافی به مقصود باشد.جهت مطالعه متن کامل مقاله ر.ک.به:پژوهشنامه علوم سیاسی (علمی ـ پژوهشی)، سال دوم، شماره 7، تابستان 1386: 112 - 97